فردا امتحان میان ترم ریاضی ۲ دارم...
امروز تازه شروع کردم بخوندن...
هیچی نمیفهمم..
میخواستم شبو بیدار بمونم بخونم،ولی دیدم فایده نداره.
اعصابم خورده..
و برای اینکه حالم عوض شه دارم آلبوم طرفدارو گوش میدم...
فقط نمیدونم میتونم مباحث مربوط به پایان ترم رو یاد بگیرم یا نه!!!!برای جبران
همیشه یکی‌از خوشیام الکلاسیکو بوده.
ولی متفاوت ترین الکلاسیکومو امروز دیدم،تو خوابگاه.
اصن زیاد نتونستم حال کنم،چون همش بچه ها داشتن باهم حرف میزدن و چرت وپرت می گفتن.
بعد اینکه رونالدو‌هم نیمه دوم تعویض شد،بدون رونالدو حال نمیده بازی...
بعدشم اینکه ، این سوارز چقدر زرنگ، کلا قصدش عصبانی کردن راموس بود که کارت زرد بگیره و بعدش یه زرد دیگه.
نمیدونم کی به اینا مدرک داده!
حالا مدرک هیچی ، اینا چجوری استاد دانشگاه شدن مثلا؟!
وقتی وارد دانشگاه بشی تازه میفهمی چرا وضعه تحصیل کرده هامون اینه!
دوباره استرس....
همیشه میام خوابگاه منو استرس میگیره....
دلم میگیره...
بهم هیچی حال نمیده...
هی میگم زود ۳ شنبه برگردم..
بقیه دانشگاهاهم بیخودن یا فقط مال ما اینجوره؟!
امروز همون روزه ...
همون شنبه ای که کارامونو بهش موکول می کردیم...
همون شنبه ای که هیچوقت فرا نمیرسن...
امروز همون روزه که میتونید اون کاریو که قبلا قول دادید انجام بدید ولی ندادید،انجام بدید....هم شنبس هم اول اردیبهشت...کم‌پیش میاد هم شنبه باشه هم اول ماه... مگر اینکه هوا ابری باشه...هوای شنبه ها باید آفتابی باشه...وگرنه حال نمیده
با آهنگ : دوست دارم زندگی رو از سیروان خسروی
یا
زندگی همین امروزه از همون
یا هر آهنگ از سیروان خسروی یا آهنگ های امید دهنده
دیشب داشتم بازی رئال و یوونتوس رو میددم...
یدفعه مادرم گفت شب شهادت چیه میبینی،اصن چرا شب شهادت دارن اینو پخش می کنن؟!
منم همینجوری گفتم خب چرا امشب شام درست کردی!؟گفت چه ربطی داره ،گفتم اخه شهادته....(اخه فکر کردم اگه فوتبال دیدن مشکل داره ،پس شام درست کردن و خوردنم مشکل داره)
پ.ن:چه بازی قشنگی بود.بااینکه رئال دیشب باخت ولی بنظرم از یووه بهتر بود..البته واقعن یووه هم عالی و بی اشتباه بود برخلاف بازی رفت....
پ.ن ۲:حیف که بارسا حذف شد...اگه مرحله بعد رئال و بارسا میخورد ن بهم خوب میشد...البته قبلش خداخدا میکردم تو قرعه رئال با بارسا نخوره....و ازون ورم الکلاسیکو رو دوست داشتم...حالا اصن بگو وایسا ببین بارسا میاد یا نه.
خدایا ...
نه پول دادی، نه قیافه، نه هوش،حداقل دیگه مارو تو جزیره پرنس ادوارد حول و حوش سال 1800تا1900 میلادی می آفریدی...
خعلی عجیب بود که سروش جمشیدی رتبه ۹ کنکور بوده....و‌چطور تو رشته خودش کار نمیکنه!
و دیشبم داشتم دوره همیو میدیدم مهمونش فردوسی پور بود....چی میشد فردوسی پور استادت بود ،خیلی آدم باحالیه....
هر وقتم اومد کلاس بگی استاد بازیه دیشبو دیدی و .... فک کنم کل تایم بره...
همیشه یه استرسی دارم،درباره همه چی..
به صورت ناخودآگاه...
